دروغ چرامنم یه جایی دلم شکست ازمادرم
بچه دومم ناخواسته بودحال دلم بدبود افسردگی شدیدگرفته بودم دلم میخواست سقط کنم
به حرف مامانم نگه داشتم بچه ای که نمیخواستمو
بعدکه به دنیااومددیدچقدبه دست وپام میپیچه ومحدودم کرده حتی واسه خودشم محدودیت آورده
گفت این انگارمزاحمت شده اضافست
اونجادلم شکست یه درسی هم گرفتم اززندگیم اینکه باعقل خودم برم جلو
کسی که چقدتشویقم میکردومیگفت گناهه فلانه حالااین حرفوبهم زد
من موندم و افسردگی بارداری و زایمان وزحمت ودردسریک عمربرای یک بچه ناخواسته