2777
2789
عنوان

واییی یادم اومد تو دوران نوجوونی😂

| مشاهده متن کامل بحث + 2191 بازدید | 107 پست

خلاصه هیچی من حسمو بهش از دست دادم کلا از این کارا نکردم دیگه هیییییچوقت تا ۱۸سالگیم که اونا از خونشون رفته بودن خلاصه رفته بودم خونه پدربزرگم اینا بعد گفتم برم پیش دختر همسایه خیلی وقت بود ندیدمش 

رفتم دیدم پسره نشستهههههه منو شناخت گف سلام سودااااا چطوری خانمی😐☝🏻من این شکلی شدم گفتم شما سام هستید درسته ؟گف ارههه یادته خیلی ناراحت شدم از اونجا رفتیم منم گفتم بله منم ناراحت شدم اخه دیگه خواهرتو ندیدم خورد تو دوقش😂

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

اسی 

حسم پرید 

خدافظ 

فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .
خلاصه هیچی من حسمو بهش از دست دادم کلا از این کارا نکردم دیگه هیییییچوقت تا ۱۸سالگیم که اونا از خونش ...


اقا دیگه جریان ابکی شد

من حس می کنم این قسمت و تو یه رمان خوندممم😖

جریانت شبیه فانتزی های دوران نوجوانی دختراست 🥴

فقط برای زیبایی خودت موهایت را شانه نزن ، گاهی مویت را شانه کن فقط برای خود مو ؛ او می خواهد مرتب باشد اما زبان سخن ندارد ، تو بر خال خالش دست بکش دندانت را مسواک کن فقط برای خود دندان ، او می خواهد تمیز باشد اما نمی تواند بگوید ، تو به او برس . به داد مخلوقاتی برس و کمکشان کن که توان تشکر از تو را ندارند . به مورچه ها غذا بده ، برگ درختان را نوازش کن ، خاک طاقچه را پاک کن ، اگر به مخلوقی کمک کنی و او در ازای کمک تو جای دیگر برایت جبران کند ، با جهان بی حساب می شوی ، اما اگر بی زبانها را آراسته کنی ، جهان به تو بدهکار می شود و بدهی خود را مانند تصویرت در آینه به تو پس می دهد . اگر یک مشت گندم به جهان بدهی ، جهان هم با همان حرکت دست تو مانند تصویر در آینه ، یک مشت گندم به تو می دهد ، با این تفاوت که مشت جهان بزرگتر است .
اقا دیگه جریان ابکی بود  من حس می کنم این قسمت و تو یه رمان خوندممم😖 جریانت شبیه فانتزی های ...

عزیزم واقعیته شاید برای هزاران نفر توی دنیا این اتفاق پیش اومده باشه🤷🏻‍♀️

دقیقا چند سال قبل بود مگه

من الان ۲۱سالمه اون موقع ۱۳سالم بود ۸سال پیش بود مامانم اینا خیلی فکرشون قدیمی بود منم مث اونا شده بودم میگفتن فقط آدمای بد از این کارا میکنن اما خداروشکر طرز فکرشو عوض کردم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792