تو تایپیک قبلم ماجرای دعوای امشبمونو گفتم تازه خودم پیشقدم شدم باهاش اشتی کنم میگه چرا اتاق انقدر بهم ریخته س گفتم هرروز انقدر تمیزه یه بار نگفتی به به چه خونه ی تمیزی دارم همین یه بار انقدر به چشمت اومده؟گفتو دیگه کارای خونه برام تکرارین حوصله ندارم اصلا میگه خب برو خونه بابات اینجا نمون ...این مرد هیچ حسی به من نداره خاک بر سر من دلم میخواد بمیرم فقط