یه روز تو پارک با داداشم نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم. داداشم پا شد رفت منم منتظر دوستم بودم دیدم یه دفعه دوس پسر پیداش شد از چشاش خون میبارید رگ گردنش برجسته شده بود اومد گفت منو از سر میکنی با پسرای دیگه میای خوش گذرانی؟! من میدونستم دوسم نداری! تو هم مثل دخترای خیابونی هستی... بعد دستشو آورد زد تو گوشم. بابام هم منو تا حالا به اون شکل نزده بود منم داشتم با بهت نگاش میکردم یه لحظه از اعصبانیت قرمز شدم زدم وسط پاش و با داد گفتم اون داداشم بود عوضی افتاده بود زمین و با درد نگام میکرد منم گریم گرفت فرار کردم حتی یه هفته هست یه پیامی چیزی نفرستاده
نمی بخشمش ولی باید یه چی بگه 🙁
همچین اتفاقی واسه شما افتاده ؟!