یه بار محرم بود زن عموم هیئت و برای شام دعوت کرده بود یکی اقوام زن عموم عقب ماندگی ذهنی داره پیش من نشسته بود و میگفت من همیشه با فلانی عشق بازی میکنیم منم فکر کردم منظورش بازی عشقه ( یه بازیی که باید شعرای عاشقانه و کامل کنی) بعد با شوق گفتم عه توام بازی میکنی منم همیشه بازی میکنم😕
قیافه من قبل دونستن ماجرا😃
قیافه زنای فامیل 😐🙄😲
قیافه من بعد فهمیدن قضیه 😵😟