من قبلا چند سال یه جایی کار می کردم حقوقم خیلی خوب بود. الان مدتیه محل کارم عوض شده و به شوهرم گفتم کار جدید حقوقش خیلی کمتره که دروغه. البته اولش واقعا همین فکرو می کردم. اما بعد مدتی فهمیدم اینجا شاید پایه حقوقش کم باشه اما مزایاش زیاده و جبران کمی حقوق رو می کنه. و دیگه راستش رو به همسرم نگفتم.
امروز تصادفی شوهرم فهمید و یکه خوردنش رو کاملا حس کردم. اما چیزی نگفت و سکوت کرد و توی خودش رفت.
من قبلا کارت حقوقم کامل دست شوهرم بود. شوهرم مرد مسوولیت پذیریه و دوستم داره. اما انتظار داره کارت حقوق و کنترل درآمد خانواده کلا دستش باشه. و موقع تصمیم گیری های مالی من رو دخیل نمی کنه و طبق نظر خودش همه کارها رو پیش می بره. وقتی کارتم دستشه باید ازش پول تو جیبی بگیرم. برای همه خرج هام توضیح بدم. اگر بخوام کمکی به خانواده م بکنم ازش پول خودم رو درخواست کنم و اونم مخالفت نمی کنه ولی خوب با یه حالت لطف و منت بهم بده.
قبل این قضیه یه تصمیمات و مانورهایی داد با کمک درآمد من در مسائل مالی که پیامدش برای من خیلی عذاب آور بود و نظر من هم نپرسید. مثل شراکت با برادرش. یا فروختن ملکی که حاصل زحمت دوتامون بود با تخفیف به فلان فامیل که ازین معامله ضرر کردیم و هنوز نتونستیم جایگزین کنیم.
بعد از چندین و چند سال زندگی و درآمد خوب هنوز به پرکاه به اسم خودم ندارم. در خالی که فامیل هام که زنهاشون خونه دار بودن، همه ملک و خونه به اسم زنشون کردن.
من شوهرم رو دوست دارم و نمی خوام به خاطر مسائل مالی اختلاف و بی اعتمادی بیفته بینمون. ولی واقعا خودم از نظر مسائل مالی بهش بی اعتماد شدم
می دونم اگر این رو بهش بگم بهش برمی خوره و می شکنه. ولی در عین حال نمی خوام من رو یه آدم دروغگو و خیانت کار تلقی کنه.
به نظر شما من تقصیر کارم؟ به نظرتون حالا چی می شه؟ چی کار باید بکنم؟