اینو هزار بار گفتم بازم میگم که شادروان بشید 🙄
بابابزرگم مریض بود رفتیم عیادتش مامانم و خاله هام تا دیدنش ناراحت شدن و گریه کردن منم اومدم فاز غم برداشتم و اشک تو چشام جمع شد و رفتم سمت بابابزرگم 😐 اول پام خورد به لیوان چای داغون شد جوری که پرت شد وسط پذیرایی 😐 بعدش پامو گذاشتم رو پای خالم که بیچاره دراز کرده بود سرخ شد بدبخت 😐 بازم کم نیاوردم رفتم افتادم رو بابابزرگم که خواب بود😐😑😐😑😐😑😐
بابابزرگم جن زده شد برگشت گفت باشه باشه پاشو له شدم جوون مرگ بشی 😬🥶
افسار پاره کرده بودم کسی نبود جلومو بگیره 😶😶😶