تصمیم گرفتم خانواده شوهرم اذیت کنم
واقعا دیگه به اینجام رسوندن
حالم ازشون خیلی بده
یه کرونایی پیدا میکنم
اب دهنش میارم میریزم تو لیواناشون
خیلی اذیتم کردن
خیلی کلفت بم انداختن
خیلی زیاااااد
سلیییییطن
خیلی سلیطن
ببین کین ، با افتخار میگه یه خانم مومن اومد تو اتوبوس کنارم نشست,گفت ببخشید صدای هنسفریتون میاد بیرون نیشه کمش کنید ،بش گفتم پاشو برو یجا دیگه بشین
اینجا نشین
یه همچین سلیطه هایین اینا افتخارشونه