داداشم اومدو من به سرعت گوشیش رو گرفتمو رفتم تو اتاقمو درو بستم...
با گوشی داداشم زنگ زدم به آرمان
بوووووق.....بووووووق
برداشت..ولی صدا نمیداد
گفتم آرمان منم آنید...
چیشده
چرا
چیکار کردم
چرا
چرا
قطع کرد روم.بی هیچ حرفی....
آخ....درد....درد....درد...ذهنی که پر شده بود از علامت سوال....
و تنی ک پر شده بود از درد
من با آرمان، از عمقه 10 متریه زمین اومدم بالا و 10متر بالاتر از سطح زمین رفتم.....
آرمان،
من رو از همونجا جوری کوبید به زمین که ایندفعه به عمق 40متریه زیر زمین فرو رفتم و تیکه تیکه تر شدم....