کودک که بود آرزو کرد بزرگ شود، بزرگ شد. بزرگ که شد آرزو کرد کودک شود، اما نشد...
کودک که بود آرزو کرد مثل بزرگترها یک شب بیدار بماند، بیدار ماند. بزرگ که شد آرزو کرد یک شب راحت بخوابد، اما نشد...
کودک که بود آرزو کرد حافظهی قویای داشته باشد. حافظهاش قوی شد. بزرگ که شد آرزو کرد همهچیز را فراموش کند، اما نشد...
کودک که بود آرزو کرد یک بار تنها به مدرسه برود، تنها رفت. بزرگ که شد آرزو کرد تنهایی را ترک کند، اما نشد...
کودک که بود آرزو کرد به خواستههای دنیای کودکیاش برسد، رسید. بزرگ که شد آرزو کرد به خواستهی دلش برسد، اما...
شب آرزوهاست. یک امشب را کودک باش. با دل کودکیت آرزو کن. کودکها خیلی زود به آرزوهایشان میرسند.