زن دوم میگیره بعدش خود مادربزرگه حامله میشه بچش هم پسره دیگه شاد و خوشحال ب دنیا میاد اما جواهرو طلاق نداده ی روز که بچه ها رو برده حموم تو حیاط سرش به دخترا گرمه یهو امیر میاد خونه و میره تو اتاق پیش پسرش جهان و صدای داد میاد
جواهر جهان رو خفه کرده بود و بچه بیچاره مرده بود خلاصه فرار میکنه پدرشوهرش هم جواهر تا حد مرگ میزنه ولی اهالی نمیزارن بکشش و دیگه جواهر میره پی کارش..بعد دوباره حامله میشه پسر اسمشم جهان میزاره و...داستانش خیلی طولانیه