2777
2789
عنوان

ماجراهای خنده دار خواب همسر

| مشاهده متن کامل بحث + 12109 بازدید | 181 پست

ی شبم بیدارم کرد میگ ایدا ایدا پاشو 

من چشامو وا کردم میگم چیه 

دیدم اشاره میکنه سمت تی وی میگه:

ای بی سی دی

من میگم:هاااا

میگه زندگی خیلی قشنگه

میگم حالت خوشه

دیدم نگام میکنه میگه میزنمتااااا

😂😂😂😂

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

ی بارم دیدم نگام میکنه

میگه چرا دیوار همچینه

میگم چیه میگه همش چرا ماستی شده😂😂😂

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

اینو بگم😂😂

ی بار نصف شب پاشد نشست تو جاش یقه زیر پوش خودشو گرفت جررررش داد تا پاییین😂😂😂😂😂

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

ی شب تو بارداریم 

وسط هال خواب بودیم

ی عکسی بود اونو گذاشته بودم بالای بوفه

اون عکس نصف شب خیییلی بی دلیل از اون بالا افتاد رو گلدون نازنیم😰

گلدون تیکه شد

ساعت ۳ نصف شب

فک کنین چ صدای بدی داد

من ک کلا میترسم هنگ میکنم اون لحضه فقط چشامو باز کردم رو مو برگردوندم

دیدم شوهرم

ی پتو دو نفره رو بلند کرد زد زیر بغلش پاشد داد زد هیییییییی

عینهو جکی چان

😂😂😂😂😂

میگم چرا همچین کردی میگ اگ دزد بود بترسه

جالبش اینجاس ک نشست سرشو گرفت گف اب قند بیار برام

منم با اون شکم رفتم براش اب قند اوردم🥴

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

این یکی خیلی خطرنااااک بود ب نظرم

من باردار بودم خیلی لگن درد داشتم نمیتونستم ب پهلو بخوابم ناخوداگاه برمیگشتم ب پشت

ی شبی تو خواب دیدم مچ دوتا پاهام داره از درد خوررررد میشه

چشامو وا کردم دیدم با دومتر قد ی پاش روی این مچ پامه ی پای دیگش رو اون مچ پام داد زدم میگم چیکار میکنی

پااااهااااام

اومد پایین گرفت خوابید

فرداش میگف خواب دیدم همه جا رو اب برداشته بود پاهای تو رو چوب دیدم اومدم روش وایسم

گفتم خوب شد ک شکممو جزیره ندیدی

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

این یکی خیلی خطرنااااک بود ب نظرم من باردار بودم خیلی لگن درد داشتم نمیتونستم ب پهلو بخوابم ناخوداگ ...

وای شانس آوردی پا نداشت رو شکمت😲😲

💙💙ممنون میشم برای سلامتی و عاقبت بخیری پسرام  یه صلوات بفرستید💙💙

کلی خاطره دارم از حرف زدناش

یعنی هر جا برم هی میگن خب دیگ چ خبر از حرف زدناش

هفته پیش دیدم نصف شب صدای در اتاق پخت اومد دیدم از اونجا در اومد بشقاب دستشه منم منگ خواااب بهش میگم این چیه دستت جواب نداد😳

میگم بشقاب میخوای چیکار بازم جواب نداد🤦🏻‍♀️

میگم زبون نداری 🤨

دیدم جواب نداد😑

منم پشتمو کردم بهش خوابیدم صبح دیدم بشقاب کنار بالشتشه

😂😂😂

مامانم بهش گف از این ب بعد قبل خواب ظرفارو بگیر ردیف کن ک دیگ بیخواب نشی

  بزرگــ شدیم همچون شایعه ای در روستا https://harfeto.timefriend.net/17384255708413

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز