سلام
خونه ما نزدیک خونه خانواده همسرمه
امکان دور شدن هم نداریم بنا به دلایلی
خانواده همسر خیلی مهربونی دارم
خیلی با محبت بودن
بی نهایت مادرشوهرم مذهبی هست
کلا خوب بودیم تا این که مادر همسرم چندبار منو بدون چادر با مانتو دید
خیلی بدش اومد و کلی به من گفت که بی چادری یعنی بیحیایی . دلم خیلی شکست از حرفش
حالا ازون به بعد هروقت منو با چادر میبینه گرم سلام میده اما با مانتو باشم روشو ازم برمیگردونه
دوتا جاریام خیلی جدی و بداخلاقن و بی نهایت گستاخ و اهل دعوا هر کاری دوس دارن انجام میدن و کسی جرات نداره حرفی بزنه اما من متاسفانه خیلی آروم و مهربونم با همه
چند وقته کلا دارم دوری میکنم
عذاب وجدان دارم بابت دوری و سرسنگین بودنم
اما بازم دوروز پیش زنگ زنگ که خواب دیدم تو رو تو مجلس روضه راه ندادن چون چادر نداشتی 😑
دوری و سرسنگینی گویا جواب نمیده
اهل حاضر جوابی نیستم
آخه این حرفه ؟؟ مگه من اختیار ندارم چطوری لباس بپوشم و زندگی کنم ؟ تا وقتی عزیز و محترمم که باب میلشون زندگی کنم ؟؟
بگین چه راه حلی پیشنهاد میدین ؟