یه بار مامانم و بابام دعواشون شد ... من مثلا ۲۰ سالم اینا بود ، بعد بابام پوشید از خونه رفت بیرون ... همینکه رفت من شروع کردم به پر کردن مامانم ... می گفتم مامان بخدا تو خیلی رو میدی بهش ... بالا به حرفش انقدر گوش نده ، اصلا تحویلش نگیر ، زنگم نزن بذار خودش برگرده ، حرف میزنه اصلا نگاهش نکن و.... بعد یهو در باز شد بابام بهم نگاه کرد سر تکون داد گفت خیلی جنست خرابه 🤣🤣🤣🤣 نگو داشته پشت در گوش میداده ... دست و پام مثل بید میلرزید
ی بار دوستم تعریف میکرد براش خواستگار اومده بوده
برادر زاده داماد اسمش پوریا بوده
دوست من میاد واسه خودشیرینی با بچهه ارتباط برقرار کنه
میخواد ازش بپرسه پوریا جون ، کیوی دوست داری برات پوست بگیرم ؟؟
میگه : ک.. یریا جون پیوی دوست داری ؟؟
بچه ها پر بازدیدش کنید خسته شدم از بس چیزای چرت پربازدید بود
اهههان یه سوتی باحال یادم اومد
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
7 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
11 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
