بابا خسته شدم باردار بودم ازم انتظار داشت برم باغش تو کارای کشاورزی کمکش کنم با اون شکمم حالا مادرشوهرمم رفنه مسافرت از دست دخالت های اون راحت شدم یه مدت باز پدرشوهرم هرروز به بهونه نهال میاد خونه مشکل اصلی اینجاست دیروز اومد بچه ام خواب بود بیدارش کرد بهش گفتم حوابش میاد بذارین بخوابه بعد اذیت میکنه ولی نذاشت بچه رو بیدار کرد حالا تا گریه اش در اومد داد به خودم پاشد رفت خونه خودشون بچه ام بد خواب شد مگه خوابیددیروز اونقدر اذیتم کرد شوهر منم کلا بیخیال هیچی نمیگه ساکته ساکت وای چقدر دلم میخوادبرم یه شهر دیگه از دست دخالت هاشون راحت بشم باز الان زنگ زده ظهر میاد دوباره بچه رو بیدار میکنه باز منه بدبخت تا شب باید اذیت بشم بگین اومد چیکار کنم بچه رو بیدار نکنه با زبون فایده نداره کار خودش رو میکنه بچه رو بر میداره میگم برم تو اتاق بچه رو بخوابونم در رو قفل کنم ولی خوب زشته اینکار چیکار کنم 😭