سلام.دوستان من یکسری کارهای عجیب میکردم که الان بهشون فکر میکنم میبینم چقدر ناپخته بوده وحماقت داشتم یک چندتاشو میگم.من از ۱۴ سالگی موسیقی کار میکردم یادمه ۱۸سالم بود که یک استاد سه تار توی شهرمون بود که کارش عالی بود من رفتم ثبت نام کردم یادمه اونموقع پولی که میگرفتم زیاد بود واسه نیم ساعت اونسالها ۷ هزارتومن میگرفت من خودم کار میکردم ودرامد داشتم خلاصه بعد ۳ جلسه این استاد که یک اقاهه تقریبا ۲۷ ساله بود گفت مسیر دوره ونمیاد اگه بخوام میتونم خصوصی برم خونه اش وگفت مادرش وپدرشم هستم وتوساعتی که شما هستین یک دختر ۱۵ ساله هم کلاس داره.منم میدونستم مامانم نمیذاره ولی قبول کردم وبه مامانم نگفتم😔دو جلسه رفتم ومامان استادم که یک خانوم مودب بود وخیلی رفتارش با من خوب بود جلسه سوم شد ووسط تمرین یک پسر ۲۰ساله اومد داخل که استادم گفت داداششه واونم موسیقی کارمیکرد ولی خیلی اعتیاد داشت وخانواده از خونه بیرونش کرده بودم من اونجا ترسیدم ولی باز حماقت کردم ورفتم جلسه پنجم این استادم گفت یک برادر دیگه ام داره که متاهله ویک شهر دیگه است واونم معتاده وگفت خودشم زنشو طلاق داده حتی یکروز تمرین واسه اجرا داشتم تا موقع ناهار طول کشید مامان استادم واسم ناهار آورد ومن بی استرس ناهارم خوردم