روز تاسوعا بود ک از خاب بیدار شدم و احساس کردم کیسه ابم سوراخ شده هفته ۳۹ بودم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت برو خونه دردات شروع شد بیا...
عصر عاشورا بود که مادرشوهرم نذری قورمه سبزی برام اورد حسابی خوردم و کلی دعاش کردم🤣
شب ساعت ۳ و نیم با درد خیلی وحشتناکی از خواب بیدار شدم همسرمو بیدار کردم همین که دیدمش حالم بدتر شد التماسش میکردم جلوم نیا دردام شدت میگیره😰اونم رفت وسط سالن نشست پتو هم انداخت رو سرش 🤣🤣همش میگفت کی در بیام از زیر پتو برم خبر بدم بریم بیمارستان...
مادرشوهرم طبقه پایین بود دارو به دست اومد منم کلی بغل کرد گفت نترس استرس نداشته باش دارو رو خوردم همش اوردم بالا...داشتم از پله ها میومدم پایین دم در پدرشوهرمودیدم گفت من نمیدونم این زنا چرا نصفه شب میزایین🤣🤣خندم گرفته بود نمیدونستم گریه کنم یا بخندم 🤣
رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۲ سانت هست برو تو حیاط بگرد ابان ماه هوا هم سرد رفتم رو صندلی نشستم و مادرشوهرم کمرم رو کلی ماساژ داد شوهرم ک میدیدم واقعا حالم بد میشد نمیدونم چرا😐😐😐