اگه تاپیک های قبلی منو خونده باشین نامزد بهم گفته بود هر روز از اون روز تا ولنتاین برام سوپرایز داره خب اون روز سی ام بود و یکم شد خبری از کادو نشد ظهر شد نشد عصر شد نشد منم کلا قید حرفشو زده بودم یهو ساعت هشت زنگ زد گفت با بابات هماهنگ کردم بریم شام بخوریم منم از جا پریدم و خیلی خوشحال شدم روز دوم هم ساعت دو بعد از ظهر اومد خونمون با یه دسته گل رز و جلو همه خونوادم بهم داد مامانم حتی نسبت ب من خیلی حسوده اینو نمیدونستم بابا جلو چش خود مامانم داشتم برا نامزدم پر پر میشدم با این حال حسوده و گفت من ب گل حساسیت دارم و گل هارو گذاشت انباری تا خشک شن اوج حسادت واقعا😭 و امروز با یه گردنبند و پلاک طلا ک داده بود دست مادرش مادرش تنها اومد خونمون و گفت اینم از طرف اقادامادمون گفتم چرا خودش نیومد گفت عصر برنامه داره رفته برا کارش بنظرتون عصر برنامش درباره منه!؟😜همین با تمام انرژی نوشتم انرژی بگیرین دم ظهری
دیگه پر رو نشو
توکادومیگیری ماانرژی بگیریم؟
آفرین بهش👌👌
خوشبخت باشین زندگیتون سرشارازارامش وخوشی!
افرین😅😁😍
چرا احساس میکنم همه چیزایی ک میگی تخیلی هستن؟تاپیکای قبلیتم این مدلین
شاید بخاطر اینه ک شما زندگیتون با زندگی من فرق داره و من زجر های کشیدم ک ت سنم واقعا سخت بود و شما با من فرق دارین شاید کسی برا شما اینکارا رو نکرده وگرنه هیچکی اینجا هیچکیو نمیشناسه ک بخوام تخیل بنویسم من فقط اومدم اول صب انرژی بدم 💓
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
43 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
