بچه ام سه ماهشه به شدت هم اذیت میکنه وقتی بیداره فقط گریه میکنه حالا همکارای شوهرم اون اوایل که ۵ روز ش بود بچه ام زنگ زدن خانماشون یه حال پرسیدن گفتن میخوایم‌بیایم‌گفتم قدمتون رو چشم ولی نیومدن به قول معروف خوش گذرونی هاشون رو کردن حالا بعد سه ماه میخوان بیان شوهرمم میگم بگو آمادگی نداریم قبول نمیککه میگه زشته مهمونن باور کنید من اصلا وقت نمیکنم خونه امو تمیز کنم فعلا هم‌کسی نیست بچه رو نگهداره من خونه رو تمیز کنم خیلی هم کثیفه شوهرمم رفته سرکار دیشبم که اومد خونه بچه گریه میکرد گفت حوصله ندارم نگهش دارم دلم‌میخواد بشینم‌فقط گریه کنم شوهرم‌به کنار که یه ذره کمک نمیکنه و درک نداره اون همکاراش هم عقلشون نمیکشه بعد سه ماه دیگه دیدنی نباید بیان من الان از خودم بیزارم بس خسته ام چه برسه به یکی دیگه چیکار کنم آبروم میره الانم دارم بچه شیر میدم به شوهرم میگم‌بذار از پول خودم یه کسی زو بگم‌روزی دوساعت بیاد کمکم قبول نمیکنه دلم میخواد بمیرم 😭
شوهرت ک رفت سرکار زنگ بزن شرکت هماهنگ کن کارگر بفرستن واست
خب گذاشتن چند ماه بگذره تا هم شما عوارص زایمان نداشته باشی هم بچه یکم جوندار بشه به قول معروف
ما هم واسه اقوام دور و دوست و همکار دوسه ماه بعد از تولد میریم
چقدر پرتوقعی خواهر یجور گفتی بعد سه ماه فکرکردم خواهرت یا مادرتن
همسرهمکارشوهرت!
بچرو دوساعت بخوابون یواش یواش یه دستی به خونه بکش میوه و... هم اماده کنم کن واسه شام ک نمیان
با پول خودتم نمیذاره کارگر بگیری؟؟؟با پول خودته نیاز به اجازه نداره.زنگ بزن از یه جای مطمئن کارگر بفرستن حداقل این هفته که مهمون داری برات سخت نشه
بچت که خوابید کاراتو بکن بنظرم بیشتر خودت تنبلی ببخشید البته
ولی باید برنامه ریزی داشته باشی تا کارات نمونه یا به یکی از فامیل خودت یا شوهرت بگو بچه رو نگه داره تا تو کاراتو انجام بدی غصه خوردن نداره که
اونا برا شام میان ؟
آخه با بچه کوچیک بعد سه ماه سخته ما اینجا همه همون ۱۰ روز اول میرن که مادر دختر خونه است و کمک احواله بعدش واقعا سخته تنهایی مثلا چند هفته پیش یکی از همکادای دیگه اش اومد از اول اونا اومدن تا آخر بچه من گریه میکرد تو اتاق یا شیر میدادم یا تو پتو با شوهرم تکونش میدادیم یعنی اصلا پذیرایی درست و حسابی نشد بکنیم خودم خجالت کشیدم اینقدر بعدش اعصابم خورد شد میدونم این دفعه هم آبروم میره با این خونه و زندگی هم بعدش اعصابم باز خورد میشه واقعا باید درک کنن خوب همون اول که کمکی تو خونه هست بیان
آخه مشکل اینجاست بچه ام‌نمیخوابه در طول روز نهایت چرتش نیم ساعته صبح ها اونم تا گهواره هز حرکت وایمیسته بیدار میشه همون نیم ساعتم باید گهواره رو تکون بدی الان غذا درست کردن من هرروز تو همون نیم ساعته بدو بدو میرم قابلمه‌میذارم باز میام گهواره تکون میدم واقعا بعضی ها مثل مادرشوهرم و مامان خودمم همین حرفا شما رو میزدن خودت برنانه ریزی نداری و فلان فقط دو ساعت صبح گذاشتم پیششون رفتم اومدن حق رو بهم دادن بماند چقدر تو اون دوساعت زنگ زنگ ولی خودشون دیگه ساکت شدن چون درک کردن واقعا بچه ام اذیت میکنه تا خالا هم دکتر خیلی بردیم میگه ۴ ماه خوب میشه و فلان
حالا که دیگه قراره بین پس بیشتر از این حرص نخور
در اتاقها را ببند و فقط اونجاهایی که توی چشمه تمیزکن
گریه بچه هم دست شما نیست که خجالت بکشی
نگران پذیرایی هم نباش
میوه شیرینی یا هرچی قراره بیاری بچین روی میز وقتی اومدن باید فقط تعارف زبانی کنی
بعد هم خودتو اذیت نکن همه میدونن با بچه کوچیک مخصوصا گریه کن خیلی سخته و توقع بیشتری ازت ندارن
من همیشه قبل از مهمونی دادن خیلیییی حرص میخورم بعدش میبینم چه حیف که لذت مهمون داشتن را از خودم گرفتم
قدم بچه براتون پر از خیر و برکت باشه انشالا
