من الان 23 سالمه 14 سالگی به زور شوهرم دادن با اینکه همیشه از بهترینای مدرسه بودم چه درس چه اخلاق معلمام و مدیرای مدرسه همیشه بهم امید داشتن تا جایی که عروسی کرده بودم ولی مدیرمون میگفت بیا بازم همینجا درستو بخوون حیفه ولی من نرفتم چون خانواده شوهرم به زور اجازه داده بودن بزرگسالان غیرحضوری درس بخونم خواهرمم 2سال ازم کوچیکتره اونم بخاطر تمام محدودیت و کمبودهایی که خونه پدری داشت بایکی ازدواج کرد و جدا شد الان دوساله خونه بابام زندگی میکنه هفته پیش یه خواستگار براش اومده که 16 سال ازش بزرگتره کچله نه کار درست حسابی نه خونه نه ماشین تازه یه پسر هم داره مهریه هم میده گیر داده بودن که قبول کن اونم قبول نمیکرد امروز با مامانم حرف میزدم میگم کاری رو که با من کردید با اونا نکنید اینده ام نابود شد این اون چیزی نبود که میتونستم بشم بزارید حتی اگه اشتباه میکنن انتخاب خودشون باشه میگه دعا کن تا عید منوبابا بمیریم تو راحت شی😐اصلا نمیشه دوکلمه باهاشون منطقی حرف زد تاوقتی ازشون تعریف میکنی قشنگ گوش میدن تایید میکنن ولی خدا اون روزو نیاره حقیقتو به روشون بیاری😕فقط میخوان از احساسات ادم سواستفاده کنن که بحث تموم شه
پ همین بهتر ک همکلام نشی😐
بدترین چیز پدر و مادر نادون برای بچس
فقطططط بکن تو گوش خواهرت که یکلام زن ادم بیخود نشه بهشون بگه اگه دوست دارید برم و باااازم برگردم اصزار کینن
خب خواهرت مخالفت کنه بگه نمیخام
بزرگسالان دیپلم گرفتی؟
اولا شما خیلی خوبی که نمیخوای خواهرت زندگیش خراب شه
و بعد اینکه عزیزدلم پدرومادر بیشتر از این که مقدس باشن،مسئولن!و باید مسئولیت کاری که کردن رو قبول کنن و واسش یه بهایی بدن
بچه بدنیا اوردن که فقط درست کردن جسمش نیست که!!
شما که میدونین این کارهمیشگیشونه که احساساتی بکنن شما رو،پس ایندفعه دیگه فریب نخورین
به این فکرکن خدایی نکرده خواهرت بره توی این زندگی ای که نمیخواد،یا کم میاره و یه بلایی سرخودش میاره یا زندگیش میشه مثل دورازجونش یه مرده ی متحرک!
به هیچ وجه کوتاه نیاین حتی اگه گفتن حالمون بد شد و قلبمون گرفت و ما چقدر بدبختیم و از این چیزا!
