من بچه ک بودم تصادف کردم با یکی از اقوام مادریم.دیه داد دیه رو دادیم ب ی خونه و دادیمش کرایه ۱۸سالم ک شد مامانم فوت کرد بابامم خونه منو فروخت و زن گرف.با پول خونه من طلا واس زنش گرفت.من هی میگفتم ی جفت گوشواره میخام با پول خودم
هی نخرید ولی واس زنش خرید
بقیه پولو انداخت بانک سودشو میخورد بدون اینکه هزار تومن ب من بده.منم هی تو دلم میگفتم خدایا بابایی ک حق معلولیت منو اینجور خورد هیچوقت ازش نگذر
خلاصه بابام پولو از بانک در اورد۱۰تومنشو داد موتور واس داداشم.بقیشم انداخت تو بورس.ی ماه ک خوب سود داد زن بابامم طلاهاشو فروخت انداخت تو بورس ک سودشو باز بده ب طلا
بورس روز ب روز پایین اومد الان یگ چهارم پولشون مونده.البته پول اونا ن پول من ک حقم بود ولی هزار تومنشم بهم ندادن.رزق و روزیش بسته شده بابام الان.همیشه هم میگه من نون حرام نخوردم نمیدونم چم شده
نمیدونه حق معلولیت و حقوق منو بردن از همهههه چی سخت تره
چوب خدا صدا نداره خواهر