عموی من کارمند رسمی بود
تو اوایل دهه هفتاد یا اواخر دهه شصت عنوان استخدامیش رو عوض کرد و چند سال بعد هم به دلیل دوری راه درخواست بازنشستگی زودهنگام داد و الان حقوقش خیلی کمه. سه چهار تا خونه ویلایی داشت و اومد بزنه به یک کاری نشد و هربار بد آورد و الان بچه هاش هم یا نتونستند درس بخونند و فقط کار کردند و افسرده و مجرد یا مطلقه و مستاجرند و خودش مسکن مهر پرند یک قسمت داغونش زندگی می کنه. فامیل داشتیم تو شیره کش خونه مستاجر بود الان بچه هاش خارج اند و نوه داره تیزهوش.
شما بگید
کار خدا چرا نداره عزیزم
من زندگی متوسطی داشتم ازدواج کردم اولش خپب بود بعد گرونی ها ب خاک سیاه نشستیم
خانمای
گلم واسه تاپیک های ک قفل کردم گزارش بزنید صلوات میفرستم
این هم بگم عموم خیلیییییییی مومن و حلال خوره و دو تا از بچه هاش تیزهوشان بودند ولی بعد این اتفاق ها نابود شدند.
افتضاحه وضع شون
از اون طرف هرکی داغون بود خوب شده وضعش.
منم بالا و پایین رفتم
دو دفعه
من هم زندگیم و حال خودم زیر و رو شد
دو تا دخترش از خجالت نداشتن جهیزیه یا سرکوفت دیگران ازدواج نمی کنند
یکی شون جدا شده
شوهرش ولش کرد رفت
بی خبر
بعد فهمیدند پناهنده شده
پسرشون هم کارگر شهرداری شده
