سلام من ده سال پیش تو ۱۸ سالگی با پسری ازدواج کردم که خیلی دوسش داشتم برا یه شهر دیگه بود با دنیایی از سختی و نخوردی ها تونستین خونه بسازیم بعدش ماشین بخریم بعدشم با بچه دار نشدنش ساختم ولی یکی دو سال اخر انگاری سرد شد و بی تفاوت نیومد خونه یه گوشه مینشست با گوشی یا فیلم نگاه میکرد و میخوابید هر دفعه گفتم بیا حرف بزنیم قبول نمیکردو میرفت میخوابید
تا اینکه بهش خیلی شک میکردم چون بعضی کاراش مشکوکم بود
برا درمان هم رفتیم گفتن راهی نداره از خودتون بچه دار نمیشد باید از جنین اهدایی بگیرین گرفتیم باز نشد تا اینکه بدنم جواب نداد و من مریض شدم بهش گفتم بیا بچه از پرورشگاه بیاریم گفت نه گفتم بیا دوتایی باشیم گفت نه
فقط گفت باید انقد از اسپرم اهدایی استفاده کنی تا بچه بیاری
منم گفتم نه گفت برو به سلامت منم اومدم خونه پدرم الان که تو واتساپ چک میکنمش هنوز تا یک دو شب آنلاینه تو واتساپ
الان میفهمم که من تو این چن سال فقط خودمو داشتمگول میزدم و دوس داشتنم یه طرفه بود