دیروز رفتم سرم بگیرم بزنم سرممو زدم یهو اب وخون دیدم رفتم معاینه گفت کیسه ت پاره ش اب دورشم کمه بچه ت نمیمونه اگرم بمونه تاهفته۲۶ میمیره توشکمت بعد دراوردنش سخته تبم کرده بودم میگفت واسه سلامتی خودت بده دیگه تالحظه اخر راضی نمیشدم بزور داروهامو بهم دادم تاصبح فقط دردمیکشیدم دکترمیگفت خودتم تلاش گن که دفع کنی زوربزنم میگفتم نمیخوام اگه ببینی جون دادم اخرم دفع نشد رفتم کورتاژ بی دردی واسم زده بودن اینقد فحششون دادم و نذاشتم تا بیهوشم کردن بعدم بهوش اومدم پرسیدم تموم شد گفت اره قلبم تیرمیکشه انگار یه تیکه از وجودم کنده شده