یجورایی ناف برون هم بودیم ولی من نمیدونستم میرفتم خونشون میموندم ازبچگی تااینکه بزرگ شدیم وازپچ پچ های بقیه حدس میزدم میخان بیان خاستگاری خونوادمم چون آشنای درجه یک بودن موافق بودن،هم نجیب هم اهل نماز روزه هم تحصیلکرده ولی یه مشکل خیلی بزرگ وجود داشت...