شب اول از خونه مامانم میومدم ناخواگاه ب ذهنم اوند ی بیبی جک بگیرم ب شوهرم گفتم رفت گرف شوهرم واریکسل داشت گفته بودن تا عمل نکنه بچش نمیشه خودمم کیست داشتم و عفوتت برا همین پریود هام دوماه در میون بود اونم اصلا تاریخ مشخص نداشت بیبی چکو زدم دیدم ی حاله خییییییلی کمرنگ افتاد از ترس داشتن سکته میکردم فردا شبش یکی دیگه خریدیمزدم دیدم یا علییی دوتا خط پررنگ شد انقد خودمو زدم گریه کردم اخه تازه ۸ ماه بود اومدم خونم هرکی فهمد بهم گف برو سقط کن ولی ی حسی جلومو میگرف ک سقط نکنم الان ۵ ماهم شده نمیتونم بگم عاشقشم ولی دوسش دارم لباساشو میبینم خیلی ضعف میکنم براش شوهرم از اولش دوسش داشت رفتم سونو فهمیدم پسره ما حتی ی دونه پسرم نداشتیم که خدا بهمون داده باشه همش با ای وی اف بودن اما واقعا فهمیدم خدا بخواد ی چیزیو بده براش اصلا کاری نداره واقعا از حکمت خدا تعجب کردم و الان برا اینکه بی دردسر حامله شدم شکرش میکنم