منم مجرد بودم فکر میکردم اخر سیاست وزبلیم زبون مادر شوهر من سیاست واحترام ومحبت رو نمیفهمه
خوب ثنا شاید دوستت داره چرا از بعد منفی نگاه میکنی
لعنت بهشون خوشی رو از ما گرفتند
یاسی عروس من میشی؟
یاسی جان دوسم داره ولی خب آخه نمیشه من تمام هفته خونه زندگیمو ول کنم برم اونجا آخه
مامان سامیار به یاسی چی بگیم خیلی حرفاش عینه مجردی ماست
یه روز که میریم خونه مامان من سریع زنگ میزنه بیاین اینجا
مادر شوهر تشبیه شد به مار 
دریای عشق جون بهش پیشنهاد دادم عروس من بشه اونوقت براش برنامه دارم ببینم چطوری میخواد زبون نیش دار من و تحمل کنه خخخخخخخخ
خواهر من به مادر شوهر میگه گودزیلا به مادرزن میگه نازیلا
اره عسل مادرشوهرم مار اگه مار نبود دختر مردمو افسرده نمیکرد با این اخلاقا
یا اگه کار زیاد داشته باشه من نرم کمکش ناراحت میشه سریع میگه به شوهرم
به من چیزی نگیدفقط سعی کنید زندگی رو سخت نگیرید مادر شوهر هر چقدم بد باشه هیچ ترسی ندارم گاهی وقتا لج بازی باهاش تو زندگی خودتونم تاثیر میذاره
اتفاقا ثنا جون خانواده شوهر منم اینجورن دوس دارن همش خونشون باشیم که خدایی اینو از سر دوست داشتن میدونم وقتی هم نرم خودش ناهار میاره دم خونمون
سامیار منم مجردیم شعارزیاد میدادم تا توزندگی نرند نمیدونن. چخبره حالا هرقدر زندگی اطرافیان رو هم دیده باشند
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
