امروزسر کلاس بودم یهوگوشیم زنگخوردخاهرم بود گفت امشب عموهای شوهرشو ک از هلند اومدن با خانواده مادرشوهرش و جاریاش دعوت کرده بمن گف توومامی وباباهم دعوتین بیاین،بعد ی نیم ساعت شوهرش ز زد گفت خونمون کوچیک بچهای داداشامم هستن جانمیشین نیاین 😵اصلا شاخ دراوردم چ رویی داشت بخدا بچهای داداششم همه زیرده سال،حالاماهم قصدنداشتیم بریمااا ولی 😟😤