منم نمیدونستن قطعیه یا نه پس به نامزدمم نگفتم تا اینکه امشب خونه ی عمم اینا یهو بحثشو کشیدن وسط که اره شاید همچین کاری کنیم حالا برگشتی به من میگه من بزرگ تر دارم من خانواده دارم چرا باهاشون مشورت نکردن منم قاطی کردم تو دلم گفتم چه بزرگ تری که یه قدم واست برنداشتن ولی به اون چبزی نگفتم فقط گفتم اخییی
اونم در ماشینو باز کرد گفت اخی و زهرمار سی.ک.تیر کن بابا 😐😐😐😐😐هنگیدم گفتم اوکی من میرم ولی توام دیگه نیا دنبالم