سلام به دوستان عزیزم. میخام که اگه تجربه یا نظری دارین کمکم کنی. چهار ساله عقد و سه َاله ازدواج کردیم. یه پسر یک ساله هم دارم. از همون اول شوهرم خیلی به مادرش وابسته بود. مادرشوهر و پدر شوهرم تو زندگی خیلی با هم مشکل داشتند به گونه ای که نمی تونستن زیر یک سقف باشند سال ها از این موضوع می گذرد. اصلا خانواده شان به دنبال حل مشکل نبودند. سنگ صبور مادر شوهرم همسرم بوده است. و زیاد پسرای دیگه شو درگیر این مساله نکرد. وسواس شدید آب و روغن و وسواس جنسی داره!! خلاصه اگه بخواد غذا درست کنه شوهرم و من. بخاد حمام. بره من...روستا بره بیشتر شوهر من... انگار نه انگار ما هم آدمیم و زندگی مستقل رو دوست داریم. اوایل خیلی بد عادت شون کردم و به. دلشون بودم. من شوهرم رو خیلی دوست دارم و هر کاری برای خوشحالیش می کنم. اما حالا بعد از این همه سال فهمیدم مادر شوهرم اونقد هم که میگف مشکل نداره... از نظر من یه کم دنبال راحتی هس... شبا هر شب یا بیشتر اوقات زنگ می زنه من تنهام و شوهرم میگه بیا اینجا؟ خونه جاریم طبقه پایین ماست مزاحم اونا نمیشه مگه یکی دو ساعت.. اما خونه ما راحت میاد میخوابه... می بینه من ناراحتم اما چون پسرش باهاش خوبه دیگه خیالش راحته. هر بارم که میاد میگه دلم برای محمد نوه ام تنگ شده! شوهرم همیشه به من میگه مگه مادرم یا تو چکار داره؟ بهش میگم من تو این زندگی آرامش ندارم اما نمیفهمه.... شما بگین چیکار کنم؟ پی دکتر و مشاور هم بردمش اما کار خودش رو میکنه... همش میگه تنهام.... خوب به من چه.. اوایل خیلی دلم براش می سوخت... اما حالا متنفرم ازش.. اینقد از دستش غصه خوردم که دستم همیشه درد میکنه و مشکل عصبی پیدا کردم... کمکم کنید... ببخشید که خیلی طولانی شد.
یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.
منم قبلا خوب بودم باهاشون و ب هر سازش ن رقصیدم اما الان پشیمونم خیلی اذیتم کردن تو زندگی الانم همش میگم بدتر از اینایی ک سرشون اومده سرشون بیاد. همیشه کار کنن ولی پولی برای خرج نداشته باشن