یبار زمستون بود برف تا روی جوب آب رو پوشونده بود در حدی که جوب دیده نمیشد من میخواستم برم دانشگاه منتظر اتوبوس بودم دوستمم یکی دو تا ایستگاه زودتر سوار میشد و جای پنجره میشست که من ببینمش سوار شم. اتوبوس اومد من اومدم برم سوار شم جوب و ندیدم تا کمر رفتم تو جوب😭😭😭 همه داشتن نگام میکردن از تو اتوبوس تا کمر تو برف بودم فقط دستام بیرون بود🤣 تا جایی که اتوبوس دور میشد میدیدم دوستم داره میخنده😁بعدس دوتا دختر مدرسه ای اوردنم بیرون