جاریم مغازه داروگیاهی داره رفتم واسه شوهرم ازش دمنوش بخرم وقتی گفتم چقدمیشه گف نمیخادپول بدی چندبارخاستم برای شوهرت بیارم نرسیدم.منم گفتم جدی به چه مناسبتی?گف عاشق چشموابروشوهرت شدم...مم انقدهنگ کردم فقط سکوت کردم بعدم اومدم.ازعصرحالم اعصابم خرده چرایه چیزینگفتمش.حالا نمیدونم فقط خاست یه زری بزنه یا خاست موزی گری کنه