2777
2789
عنوان

✨✨✨✨به وقت عاشقی ✨✨✨✨

45 بازدید | 0 پست

✨نزدیک یک هفته بود که سوریه بودیم.

موقع ناهار و شام که می شد علیرضا غیبش میزد.

بهش گفتیم: مشکوک میزنی علیرضا، کجا میری؟

گفت: وقتی شما مشغول ناهار خوردن هستین، من میرم به فاطمه و ریحانه ( دختر شش ساله و هشت ماهه اش ) زنگ میزنم...


🌿یه شب رفتیم توی خانه هایی که خالی شده بود، تا از اونجا به دفاع از شهر پرداخته و جلوی نفوذ دشمن به شهر رو بگیریم. فرمانده مون گفت: می تونین از وسایل خانه ها مثل پتو استفاده کنین.


✨شب که خواستیم بخوابیم، دیدم علیرضا بدون پتو و ملحفه توی سرما خوابید ، گفتم چرا از ملحفه استفاده نمی کنی؟ علیرضا گفت: شاید صاحب خانه راضی نباشه ...🌹


📿 شبها نمازشب می خوند.

اولین نفر بود که بلند میشد اذان می گفت و نماز جماعت برگزار می کرد. استاد قرانمون بود.

شبها می یومد و می گفت بیایم سوره ذاریات بخونیم...


✍️نقل از همرزم شهید

انشاءلله امضای خدا پای آرزوهاتون   
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز