سلام
ببخشید طولانیه اما همه رو همینجا نوشتم که هی نگین تند تند تایپ کن ممنونم از همتون
من همیشه با خانواده همسرم کنتاک داشتم بخاطر رفتارهای زننده اشون
ماهی یه بار اونم ۲ساعت میرفتیم خونه مادرهمسرم و برمیگشتیم ک حرفی پیش نیاد
بعد الان حدود یه ماه میشه ک بخاطر همسرم که ازم درخواست کرد روابط بهتر بشه تا مادرش بچه هامونو بیشتر ببینه قبول کردم وقتی میرم خونشون گوشامو کر کنم و چشمام رو کور تا حرفاشونو کاراشون اذیتم نکنه
خلاصه گذشت تا چندروز پیش ک ۲تا خواهرای همسرم باهم سر یه مسیله ای مهم ناموسی دعواشون میشه که حتی همسرم هم باهاشون کات کرد و تا ۳شب پیش قهر بودن که مادر همسرم گفت اشتیشون بدیم و... شام درست کردم و دعوتشون کردیم و اشتیشون دادیم
تا دیشب که تولد یکی از خواهرای همسرم بود که ما هیچ کدوم یادمون نبود مادرهمسرم گفت تولدفلانیه و من بهش تبریک گفتم و روبوسی اما خواهرش حتی نگاهی بهش نکرد
امروز دیدم تو استوری و وضعیت واتساپ جفتشون باهم رفتن بیرون و تولد گرفتن با دوستاشون و منو خر فرض کردن و چیزی ب ما نگفتن
بعد ساعت 8 اونی ک تولدش نبود زنگم زد و گفت من باهاش نرفتم اما عکسای تولدش رو گرفتم گذاشتم استوری و ... حالاهم زنگ زدم ب تو که فکر نکنی ما باهم بودیم اجی تو که میدونی من دیگه بخاطر اون حرفاو بحثا باهاش خوب نمیشم منم بهش گفتم به من مربوط نیست بلاخره خواهرین نمیشه که تاهمیشه قهر بمونین خوب کردین اشتی کردین و بعدش خدافظی کردیم
من از اینجا ناراحتم که الان ۱هفته است دارم به بچه هاشون ک فوق العاده درسشون افتضاحه درس یاد میدم اونوقت این کاررو بامن میکنن
همسرم میگه تو خوبی کن تا ۴روز دیگه اگه خواستیم باهاشون رفتامد نکنیم دستمون پر باشه
بنظرتون باهاشون چجوری رفتار کنم؟(اصلا از دستشون ناراحت نیستم شاید دوست نداشتن منه زنداداششون تو تولد باشم اما دوست ندارم فکر کنن من نفهمم