بچه ها من خودم خیلی به اینجور چیزا اعتقادی ندارم ولی از وقتی خالم اینو گفته کلا حس بدی پیدا کردم چون به هیچچچچ عنوان آدم دروغگویی نیست و دلیلی هم برای دروع گفتن وجود نداره و اینکه خیلی هم اهل نماز و ... هستش.
خانما خاله ی بنده چند شب پیش که با دخترش(دختر خالم 6سالشه) تنها بوده توی خونه(شغل شوهرش طوریه که همیشه شبکاره) و تقریبا ساعت 1شب بوده و با دخترش توی پذیرایی بودن و میخواستن بخوابن خالم که میخواد بره توی اتاق خواب خواب تا پتو و... بیاره جلوی در اتاق یه مرد خیلییییی قد بلند و خیلیییی درشت هیکل با موهای عجیب و غریب میبیته البته خونه تقریبا تاریک بوده و صورت و لباساش واضح نبوده خالم تقریبا زبونش قفل میشه و از ترس دستاشو جلوش نگه میداره و میگه نیا جلو تو رو خدا نیا جلو تا اینکه
دختر خالم میاد سمتش و خالم تا سرشو برمیگردونه میبینه اون آقا نیستش.
به دخترش میگه تو هم اون مرده رو دیدی ؟
دخترش میگه نه مامان چرا اینجوری شدی چرا دستاتو آوردی جلو
وشب با هزار ترس و زحمت میخوابه البته تمامم لامپا رو روشن میزاره و دوباره همون آقا رو توی خواب میبینه که به خالم میگه من بودم اومده بودم خونتون و به سری حرفای دیگه که درست متوجه نشده.
خلاصه اینکه بشدتتت وحشت زده میشه. طوری که الان از خونشونم میترسه.
شما میدونید اون موجود چی بوده یا چه منظوری داشته؟