اینقدر دعا کردم و نذر و نیاز کردم ک حامله بشم وقتی فهمیدم باردارم تا چند شب از شدت خوشحالی خواب نمیرفتم . فکر میکردم تمام دنیا رو بهم دادن . وقتی رفتم مطب و ازم پرسید باردارین وقتی خواستم بگم بله جوری احساس خوشحالی داشتم ک جز خودم هیچ کس نمیتونه تصور کنه . وقتی بهم میگفتن بارداری و چیز سنگینی بلند نکن و از دستم میگرفتن احساس میکردم خدا دنیا و اخرت رو با هم بهم داده ک منم به این روزا رسیدم ولی خدا خیلی زود این حس رو ازم گرفت و تبدیل شد ب ناراحتی خیلی بزرگ . خیلی گریه میکنم و از ته قلبم ب مرگم راضی شدم