2777
2789

بچه ها اتفاقات ترسناکتونو تعریف کنید اول خودم میگم ...یه روز شهرستان بودیم دهاته پدرم یه جاییه به اسم زرند مامونینه نرسیده به ساوست بعد اونجا یه خونه بزرگع با یه حیاط بزرگ کع ۳ تا خونه تو حیاط بزرگع توش جاریا زندگی میکردند یعنی زنعموهام مام نوه ها حساب کنی ۱۶ نفر میدیم که ریخته بودیم تو یکی از خونه ها خوابیدیم مادر پدرامونم تو اون دوتا خونه ساعت ۳ نصفه شب شد دیدم عموم اومده تو حیاط داره به پسرش میگه کع ۶ سالش بود میگه محمد با من شوخی نکن نزن بابارو هی تکرارر کرد ولی بچه شیطونی بود بازم ادامه داد یهو دیدم عموم میگه الان میزنند تو حین گفتن بچه به اندازه ۳ متر پرتاپ شد عقب یکی انگار پرتش کرد هستید که بقیشو طلاوت کنم؟

الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

بعد پسر عموم شرو کرد به گریه کردن عموم دادو هوار میزد پسرمه از رو عمد اینکارو نکرد که منم میترسیدم برم جولو پرتاب شم عموم گفت نیا جولو رفتم تو به بچه هام چیزی نگفتم چون مشغول پانتومیم بازی کردن بودن بعد بچه که بماند دستش شکست .رفتم به عموم گفتم عمو چرا اینجوری شد راستشو بگو من نمیترسم جنبشو دارم 

گفت من یه کتاب دعایی پیدا کردم مثه اینکع زیر خاکی اینا بوده نمیدونم دقیق واسه کل اون روستا دعا مینوشته کلی مشتری داشته میداده بعد اینکه شروع کرده نوشتن دیونه شده بوده یه تایمی بعد یه چیزی احصار شده بود که گفت جنه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
توسط   zariqwp  |  11 ساعت پیش
توسط   bff_  |  1 روز پیش