من دم عروسیمه=۱کروناهست۲=خواهرم باردار و استراحت مطلق۳بابام وشوهرم قهرن
۳ساله عقدم.خونمو چیدم.ولی بخاطر یه مسائل قدیمی و یکم لج دلجبازی شوهرم ازحق خودش فقط یبار دفاع کرد
بابام شوهرمو پرت کرد بیرون
بهش گف بیشعور وبی ادب
شوهرمم دیگه پاشو ننیزاره خونمون
بزرگ فامبل هم نداریم که واسطه شه چون رفت وامدی باکسی هم نداریم وبابام هم حرف از کسی نمیشنوه
ابجیمم شهرستانه راه هارو بستن و ارزوشه بیاد عروسیم
دوناهم هست که خونم حاضره
من موندم این زندگی که ارزومه بمیرم داغمو بزارم بدل همشون
مامان وبابامم فقط میگن طلاق بگیر طلاق بگیر
خودم تنها چسبیدم به زندگیم
مامانمم میگه اخرش برمیگیردی حتی با بچه