امروز پ شده بودم و دلدرد شدید شوهرم ظهر زنگ زده میگه نهار نزار املت میخوریم بعد یکساعت باز زنگ زده چی بخرم بیارم ساندویچ یا کباب منم گفتم دندونم درد میکنه و نمیتونم بخورم خودت بخور بعد ک اومده خونه خطاب ب پسرم میگه مامانت ک چیزی نمیزاره بریم پایین خونه مادری ببینیم اون چی داری گفتم وا مگه نگفتی هیچی نزار یا ساندویچ میخورم میگه حالا من بگم تو نباید چیزی درس کنی قیافه بشدت عصبانی من😠چیزی بهش نگفتم و رفتم نشستم رو مبل رفته برای خودش املت درس کرده میاد ب من میگه پس چته هرروز تو این خونه جنگ و دعوا باید را بندازی منم از ناراحتی گفتم حالا دیگه من برات مهم شدم و اون منو زد و رفت املتو پاشوند تو خونه زندگیم و در کابینتو شکوند و رفت خونه مامانش طبقه سومشونیم الان اومده خونه هنوز داره وسایل میکوبونه میخاد حرص منو در بیاره منم محلش نزاشتم بنظرتون چطوری باهاش رفتار کنم