من٤سال تخصص شوهرم تو خوابگاه متاهلي دانشگاه زندگي كرديم سال اول ب خوبي گذشت خوابگاهمون پر بود از دانشجوهاي متاهل من تو اون س سال اخر خيلي اذيت شدم بخاطر ايجاد مزاحمت هايي ك برامون درست ميكردن ولي دهنم بسته موند
چه مزاحمتی
چه جور مزاحمتایی!؟
چ سخت
لایک
تو اين مدت ميرفتم كتابخونه خوابگاه بعد برميگشتم تا گل روي ميزم هست يا تو كتاب هام شعر عاشقانه نوشتن
برام مهم نبود ي چيز خيلي عادي بود
دخترا بهت پیشنهاد میدادن ؟
تا اينكه نگهبان خوابگاه بهم پيشنهاد داد البته مستقيم نه
همه با هم بگین برگانم😂
چند بار هي ميپروند با حركاتش با حرف هاش تنها كسي بود ك سلام ميكردم تو ساختمان بهش بعد ي مدت جوابشم ندادم بهم گفت تو حيفي خودت رو اسير ي دكتر كردي ك صبح تا شب شيفت بيمارستانه حتي نميتونه از زيبايي هاي تو لذت ببره
بلایک
چقدر بد
همزمان حركات كثيفي انجام ميداد بهش گفتم ب احترام خانومت و بچه هات هيچي بهت نميگم و دور شدم تا دو روز كارم گريه بود ولي دهنم بسته موند دو سال اخر با نگاه هاي سنگين و نفرت گذشت حتي نگاهشو نكردم ديگه هيچوقت
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
