خداروشکر منم ترک کردم
میدونی من خیلی کوچیک بودم هشت سالم بود
نخمه دزدیدم
آلوچه رو روز معلم گذاشته بودن رو میز من یکی ورداشتم انداختم تودهنم
یکی از بچه ها فهمید گفت تو سهم ما رو دزدیدی با اینکع ی دونه بیشتر ک سهمم بود رو نخوردم
معلم پاشد من رو کشید بیرون دهنمو وا کرد ی سیلی زد تو گوشم ک چرا سهم بقیه رو خوردی اشکم در اومده بود
اومدم خونه جای سیلی رو صورتم مونده بود آخه خیلی سفید بودم
مامانم پرسید چیشده واسش تعریف کردم
روز بعد اومد مدرسه یا یک کیلو آلوچه گفت حق نداشتی دست کثیفت رو ب دخترم بزنی و...
اما میدونی دلیل کار من فقط ناپدریم بود وبس
خیلی خیلی بین من و بچه خودش فرق میذاشت
یادمه زمانی ک بابام بود شبا منو بیرون میبرد از مغازه هرچی ک میخواستم رو واسم میگرفت و من هیچ کمبودی نداشتم
بعد اون ماجرا هیچوقت دزدی نکردم😊