ی روز رفتم باغ ی دختر ۲۸ ساله بود قد ی بچه ۷ساله فلج فقط مایعات وپوره سیب زمینی یا کدو تنبل وغذای نرم
نه زبون داشت حرف بزنه نه پا داشت راه برهه
۲۸ سال اون جوری بود برای اولین باررر سجده شکر کردم به ندادنش بگووو خدا رصایتت برام شرطه بچه سالم وپاک اگه لیاقتش رو دارم بده
بلند شدیم برقصیم
رو زمین سینه خیز می اومد وسط تا برقصه
پریود میسه مادرر نوار میزاشت وشیو می کنه
باباش تو بغل میبرد برا ماشین یا دستشویی