خسته ام بیشتر از همیشه
دلم این زندگی رو نمیخواد
اما جرات خودکشی رو هم ندارم
فکر میکردم بدبختی های من تموم شدنیه
اما دنیا بدجور با من سر جنگ داره گویا
چهل سال پیش تو یه زندگی پر از تنش دنیا اومدم
کاش طلاق گرفته بودن
کاش
خاطرات بچگی من :کتک خوردن مامان
گریه واسه رفتن به عروسی برادرش
گریه واسه رفتن خونه مادرش
یه روز یادمه موهاش رو گرفته بود و دور خونه میکشیدش
بابام رو میگم
درس خوندم خیلی
جنگجو شدم واسه این زندگی
اما شانس با من یار نبود
یه بار تو روش وایسادم
زدم
خیلی کتکم زد اما گفتم که به روانیه بیشعوره
اون روزها شجاع تر بودم دنیا ترسوم کرده
رفتم دانشگاه اما نه اون رشته ای که میخواستم
عاشق شدم
اما
اشتباهی بود گویا
باختم
تو عشق باختم
یادمه اسفند بود
اما من آدم گریه نبودم
آدم پذریرفتن شکست نبودم
اون سال بهترین هفت سین رو چیدم
شیک
حسابی
انگار نه انگار من از درون داغونم
هیچکس نمیدونست این بچه بیست و دو ساله عشقش رو از دست داده
نمیدونست من درونم همش اشک و اهه
دانشجو بودم نتونستم درسم رو تموم کنم
اما نذاشتم کسی بفهمه
دو سال گذشت اما یادم نمیرفت
تازه این بود درسی مه سالیان سال براش زحمت کشیده بودم بود ،معشوقه های بابام هم بودن
گریه های مادرم هم بود
ازدواج کردم
گفتم کسی رو پیدا میکنم خیانت نکنه
تو زندگیم نذاشتم بهم زور بگه
اما از جای دیگه سورپرایز شدم
یارو حال کار کردن نداشت
باز عزم جزم کردم
گفتم درست میشه
فایده نداشت خودم رفتم سرکار
یه کار با شرایط بسیار سخت
خیلی سخت
از صبح تا شب سرکار بودم
یه بار با یه دختر از همکارهام یه نیسان کاغذ رو خالی کردیم
خیر سرم زن بودم
آخرش بالا آوردم
اما موندم چاره ای نبود
من واسه قرون قرون حقوقم زحمت کشیدم
موندم چاره ای نبود
موفق شدم خیلی تو اون شرکت رفتم بالا
یواش یواش اختلافات زندگیم خیلی بالا رفت
کار نمیکرد
تو راب طه وحشی بود
و در آخر خیانت کرد
رفت با دوست دخترش رفت
شاید باورتون نشه من تمام دادگاه هام تنها رفتم
من
تنها
مث همیشه
طلاق گرفتم تموم شد
اما خانواده ام
جالبه همون مادری که دلم براش میسوخت لحظه ای به من فکر نکرد
با نقشه کاری کرد من خونم رو پس بدم و با اونا زندگی کنم
جریانی داشت
میدونستم داره چه بلایی سرم میاد
اما از ترحمم نسبت به خودش سواستفاده کرد
من
زندگیم شده تو همون خونه پر تنش