شوهرم تو جامعه مرد خوبیه و سالمه
۴ساله بچه دار نمیشیم و اون مشکل داره.چند دفه دکتر رفته ولی نشده،و دیگه پیگیر نشد بهر دلیلی
از اول اول ازدواج کم میل بود ب رابطه ج
همیشه من دوخواست میدادم یا بیشتر وقتا خودارضایی میکردم چون من خیلی طبعم گرمه ولی اون سرد
همیشه و هرماه بهش توضیح میدادم ک بهش نیاز دارم
چه محبتی ج جنسیتی چ جسمی
حتی بغل کردن ساده رو نیاز دارم ک ساعتها تو بغلش باشم
ولی همیشه قول الکی میداد و سرگرم کارش بود
شب ۱۰میرسید گاهی ۱۱
من شام و میوه و چایی میاوردم اونم تلویزییون و گوشیش و کار های فرداشو چک میکرد
من همش بهش میگفتم این کارو نکن بیا بغلم بیا کنارم
بیا ولی همیشه میگفت بزار اینو ببینم بزار اونو ببدمم
منم فقط میریختم.تو خودم
هر دفعه گریه میکردم و براش توضیح میدادم ک من بهت نیاز دارم
یکم بمن توجه کن
اما با اینکه میگفت حق داری و چشم ولی باز یازش میرفت
من کل روز خونه بودم و سعی میکردم شب خونه کسی نرم ک شوهرم و من تنها باشیم
اما اون ۵شنبه ها میگفت شب بریم خونه پدرم یا پدرایشون بخوابیم ک فرداشم اونجا باشیم
خیلی تلاش کردم درست نشد.ترفندهای زیادی بکاربردم.خودمو ارایش کردم لباس خواب و و و
مثلا لباس خواب میپوشیدم از ۱۲صداش میزدم ک بیا تو اتاق
نمیومد
تا ۲شب با گوشی بازی میکرد بعد مدگفت خب باشه بیا رابطه
بااون حال قبول میکردم
یا اگر میومد اتاق کارشو میکرد بعد میگفت بریم فیلمو ببینم یا فوتبالو
الان من واقعا دل مرده و افسرده شدم
راضیم جدا بشم
ولی شوهرم میگه بری من خوددکشی میکنم مث بچه ها زار زار گریه میکنه و التماس خدا
من چکار کنم
دوس ندارم دیگه بهش فرصت بدم چون واقعا الان محبت میکنه بهم نمیچسبه دلنشین نیست برام چون میدونم مجبوره محبت کنه