من و خواهرم بعضی شبها میشبنیم و راجب اطرافیانمون و مشکلاتشون صحبت میکنیم اون از دوستای خودش میگه منم از دوستای خودم و کلا یکجورایی دوست داریم کمک کنیم به بقیه
امشب میگفت دوستش با شوهرش بحثش شده شوهره به خانمش گفته سبیلو..... چون خانمش موقع خواستگاری اصلاح نداشته و قضیه خواستگاری هم مال ۱۰ یا ۱۲ سال قبله.... گویا توی فامیل پسره بین خودشون اسم خانمه رو سبیلو صدا میزنن امشب شوهره هم تو دعوا به زنش گفته مریم سبیلو....
من برای مریم خیلی ناراحت شدم بنظرتون جواب شوهرشو بده؟ نده؟ خواهرم بهش گفت تو هم باید عیبای شوهرتو به روش میاوردی ....منم نظرم همینه..... شما چی میگین؟ آخه سبیلو چیه خاک بر سر شوهرش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
یکی اون بگه یکی این کم کم از هم سرد میشن. باید همیشه دنبال راه حل اساسی بود نه کوتاه ترین و راحت ترین راه. بنظر من صحبت کردن بهترین روشه. دلیل بخواد و بگه انتظار نداشته از همسرش. وجدانش رو تکون بده نه اعصابشو
به نقل از آیت الله العظمی اراکی: زمانی در ایران هرجا آتش روشن میکردند مردم برای بردن زغال گداخته و روشن کردن کرسی، تنور یا منقل به آنجا میرفتند در ماه خداییِ محرم، در نزدیکی خانه یک زن بدکاره، هیئتی به پا شده بود. زن هم برای بردن آتش به محل رفت و سوال کرد زیر دیگتان روشن است؟ آتش میخواهم. گفتند بله برو بردار. زن سمت دیگ رفت، و دید آتش خاموش شده خم شد و به هیزمها فوت کرد. مقداری از خاکستر به چشمش پاشید اما ادامه داد تا جایی که هیزمها دوباره روشن شدند. همان اندازه که میخواست برداشت و رفت.اما...همان شب خوابی دید . او دید چند نفر به گردن،دستهاو پاهایش غل و زنجیر بسته و میبرند تا عذابش کنند و هرچه فریاد میزد شما را به خدا ولم کنید کسی گوش نمیداد . زن،بانویی دید که از دور به آنها نزدیک میشد. مأمورهای عذاب با دیدن بانو زنجیرها را رها کردند. بانوی بزرگوار ایستادند و فرمودند چرا میبردیش. گفتند چون بدکاره و فاسد است . بانو گفت نههه... او نگذاشت آش نذری مجلس حسینم خراب شود ... دیگ را روشن نگهداشت. او بخاطر حسینم چشمهایش اذیت شد بخاطر حسین من رهایش کنید ....زن با ترس بسیاری وحشت زده از خواب بیدار شد و مدام با گریه و زاری از حضرت مادر، زهرای اطهر علیهاالسلام، کمک میخواست تا یاریش کند برای پاکدامنی.او همان زن انگشت نمای شهر، توبه کرد و با یاری حضرت زنی مومنه شد تا جایی که هر زمان و هر کجا روضه ای برای حضرت ارباب به پا میشد دنبالش میرفتند و او را دعوت میکردند. و با اولین جمله روضه خوان " السلام علیک یا ابا عبدالله" زن به شدت گریه میکرد و شیون جانسوزش بلند میشدجون و زندگیم فدات یا حضرت حسین علیه السلام که در ❤ خدایی و رضای تو رضای پروردگارمه تو بحث کردن دانش و ادب مهمه