بچه ها من و شوهرم سنتی ازدواج کردیم ن شوهرم قبل من دوست دختر داشته ن من دوست پسری اولین چیزارو باهم تجربه کردیم و کم کم عاشق هم شدیم خیلی باهم خوب بودیم‌من اصلا عصبی نمیشدم با اینکه اخلاف تو زندگیمون بود سر مادرش و ۵ تا خواهرش ولی هیچموقع دعواو. بینمون نبود بعد از بدنیا اومدن دخترم وقتی زایمان کرده بوودم مادرشوهرم زیادی روی اعصابم راه رفت یبار جلو جم‌میگفت عرضه نداره بچه داری کنه یبار میگفت زشت زایده یبار میگفت ببینید چی زایده خلاصه شوهرم ک هیچی بهش نمیگفت منم نمیدونم جرا جواب نمیدادم انگار لال شده بودم خلاصه از وقتی دخترم ب دنیا اومد یکمی بداخلاق شدم همه تو فامیل میگفتن خوشبحالت چ شوهر خوبی داری اینم از دخترت دیگه چی میخایی و خلاصه.....
چن وقتی هست خیلی سر کوچکترین مسئله دعوا میگرم با شوهرم و کارای مادرش و میزنم تو سرش اونم هیچی نمیگه هیچی ن جوابم میده نه از دلم در میاره ن محبت بلده نمیدونم چمه انقد غرش نیزنم غرش میزنم ک خدا میدونه کلی بهم ریختم‌معذرت میخام ازش میگم دیگه اینجوری نمیکنم ولی دوباره انگار دست خودم‌نیست دیونه میشم ب شوهرم میگم ننه چشممون زدن😂 نمیدونم از کینه زیاده ا ینی من چمه چرا دارم اینکارو میکنم
بچه ها ممکن دلیل دیونه بازیام کمبود اهن دیتامین چیزی باشه
خودت جنبه های مثبت زندگیت رو میدونی پس چرا با دعوا و غر ناشکری میکنی
مادر شوهری هم هست که اینا رو نگه؟!!!
عزیزم رفتار مادرشوهرتون چه ربطی به همسرتون داره؟
با همسرتون حرف بزنید
بگید من دارم اذیت میشم از حرفای مادرت..
جای اینکه بداخلاق شی با شوهرت.. خودتو بهش نزدیک تر کن
محبتتو به دخترت بیشتر کن
بگو شوهرت هواتو داشته باشه .. اجازه نده دیگران راجب عزیز ترین اشخاص زندگیش حرف بد بزنن
اول اينكه ب خودت برس هم ظاهري هم با خوردن مولتي ويتامين
دوما از اين ب بعد ياد بگير در صحنه جواب طرفو محترمانه بدي، عرضه داشته باش
نه كه با شوهرت غرغر كني بعدا
میزنی تو سر شوهرت؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
