نه ماه حاملگی.بعد درد زایمان.بعد صب تاشب سروکله زدن یابچه.پخت و پز بشور بساب.شب تاصب چنبار بیدارمیشه گریه مکنه شیرمخاد.خواب راحت ندارم.حتی شوهرم دودیقه نگهش نمیداره یه حموم برم.انگار بچه فقط مال منه.کلا یاسرکاره یاتوگوشی درحال بازی.الان بچه ی تارمو ازش کم شه صدتاصاحب پیدامکنه .الان دخترم دسشویی بزرگ کرده بود زود لباسشو دادم بالا کثیف نشه ی ذره زدع بودبیرون بوش میومد شوهرم داشت کیک مخورد نعره زد سرم برای چی گرفتی جلوچشمم کلی حرف بارم کرد.منم گفتم خب چ میشه یکم بوبهت خورد من طفلی بادست میشورمش دستم بومیگیره من ادم نیستم؟؟؟
حالا بااینا انتظار ی بچه دیگه هم داره