خاطره خنده دار اگه دارین بیاین❤🙏

عزیزم هرچی میزنم رو درخواستت هیچی نمیاره 

اسفندیاانگارهمشون شکست عشقی میخورن من نیزیک عدداسفندی/:🙆

فقط بخاطر وحود نازنیت

پسر عموی شوهرم کلی فیلم ریخته بود تو‌کامپیوترمون که همشونم بدون سانسور بودن،،یه‌روزبا تاپ وشورت نشسته بودم  تو اتاق فیلم‌اسپارتاکوس میدیدم. پسرمو هم از اتاق بیرون کرده بودم چون صحنه +۱۸ و کشتدوکشتار داره،،بعدپسرعموی شوهرم اومد یه کاری داشت،من یه چادر انداختم سرم رفتم ببینم چیکار داره،،پسرمم اومد 

از پسرم‌پرسیددچه خبر ؟؟ پسرم‌گفت هیچی خوصلم سر رفته،،گفت چرا؟؟ خوب تو که کلی اسباب بازی داری برو بازی کن

پسرمم گفتدمامانم داره فیلم اسپارتاکوس میبینه منو تو اتاق را نمیده دستپاچه شدم اومدم جلودهن پسرمو بگیرم چادرم رفت زیر پام از سرم افتاد،لحظه خیلی بدی بود از خحالت مردم،،،دیدم چاره ای نیست دیگه وایسادم‌ گریه کردن تون ییچاره هم تند تند میگفت اشکال نداره من هیچی ندیدم😆😆😆😆😆

تا چن وقت میدیدمش یه لبخند محوی میزد😒😒😒

خیلی خوب بود😂😂😂😂😂😂

یه روز صب مامانم از خواب بلند شد گفت من میخوام برم حموم گفتم ب چه دلیل گفت ب همون دلیلی ک تو میخوای بعد من بری🤣🤣

وای خدا عالی بود🤣🤣🤣🤣

کجاش عالی بود 

کل حیثیتم به باد رفت

اینقد پیشش سوتی دادم که دیگه خودمم بیخیال شدم😂😂😂

یه بار رفتیم‌بیرون شوهرم وپسر عموش درت بلال درست کرده بودن 

شوهرم ذرت داد بهم میخواستم من از ذرتایی که تو بلال مزدی نمیخوام‌سفته معدم درد میکنه

بلند ورسا‌گفتم نه من مال تورونمیخورم بزرگ و سفته من مال محمدو‌میخوام نرم وکوچیکه😆😆

حمع از خنده ترکیدن منم از خحالت نزدیک بود تشنج کنم

محمد بیچاره هم که کلا به فنا رفت😂😂😂😂

ما ملا خونوادکی زیاد بیرون میریم

منم محاله تو این بیرون رفتنا سوتی ندما 

اونم از نوع +۱۸ ها😆😆😆😆

یه بار رفتیم بیرون ما زنا رو آنیش با بدبختی آش دوغ درست کردیم بعد از اینکه خوردیم من دستمو زدم کمرم یلند‌گفتم خانوما آقایون 

همه برگشتن نگاه کردن میخواستم بگم خوب خوردن دسته جمعی کار کردن هم دسته جمعی،یه لحظه مغز فلجم یاری نکرد بلند گفتم هوب خوردن‌دسته جمعی کردن هم دسته جمعی پاشید بیینم

دیدم همه سرخ شدن مردا هم یکی یکی دارن میرن گفتم چی شد

یکی از پسرا گفت هیچی دیگه داریم‌میریم‌که به نصایح شما عمل کنیم دیگه😆😆😆