سلام به همه
بچه ها ازتون دلگیرم...
انقدر واسم عزیرید ک حد نداره، اگ دیگه نمینویسم چون دیگه توانشو ندارم
انقدر از اون اتفاق های اون مدلی براتون نوشتم بینمون اتفاق افتاده ک حد نداره
میام سایت یادش میفتم اضطراب میگیرم
هفته پیش مدیر نبود اومد سرکشی اتاقمون. به محض اینکه وارد شد سرگیجه گرفتم
چند دقیقه موند و بعد رفت بیرون از اداره. سر گیجه ام شدید شد. کل ادازه متوجه شدن و تا نیم ساعت بالا سرم بودن
عصرش باز با اون حالم ب شوق دیدنش رفتم اداره. اومد باز اتاقم .سرباز امریم بود کلی گپ زد
فرداش دیدم نا ندارم صبح بهش پیام دادم مرخصی گرفتم
ظهر پیام داد گفت ی مسولیت میخاد بهم بده گفنم باشه
شب ساعت ۱۲ پیام داد سلام حالتون خوبه گفتم خوبم خداروسکر
دیدم اون باز نپرسید چت بود و منم نگفتم و یکم از اداره گفت و تمام
فرداش از سرباز امریه شنیدم ک رییس اون روز ک مرخصی بودم مثل اینکه میفهمه حالم روز قبلش بد شده بود. اون روز ک مرخصی بودم از سرباز حالمو پرسید
مطمینم هر خانومی غیر من بود ز میزد بهش
ازش متنفرم
میخام بزارمش بیرون از زندگیم
اگ سایت نمیام بدونین حالم خیلی بده
دعا کنین برگردم ب روزهای قبل از اون