همسر منم اوایل اصلا با خانوادم رفت و آمد نداشت حتی با این که فاصله ای نداشت خونه هامون برای عید پدربزرگم نیومد و خانواده ماهم به شدتتت رسم و رسوماتی همش میگفتن علی کجاس
منم اوایل بچه بودم و رفتارایی کردم که همه چی و بدتر کرد اما الان خدارو شکر همه چیز خوب شده
کاری که من کردم اولا این بود که جوری با خانواده شوهرم رفتار کردم که دوست داشتم با خانوادم رفتار بشه و اونم که چیزی میگفت یا تشکر میکرد میگفتم این چه حرفیه مثل خانواده خودمن کاری که برا اونا میکنم برای خانواده توام میکنم
دوما همش هر تعریف کوچیکی ک ازش میکردن و بهش میگفتم میگفتم سراغتو میگیرن یا داداشم میگفت دلم برا علی تنگ شده خلاصه خیلی بالا میبردمش
سوما هر وقت که میمد خونمون بهش میرسیدم و توجه میکردم و بعدش که برمیگشتیم اگر برخورد بدی هم داشت به روش نمیوردم و به جاش کوچیکترین برخوردش هم ک خوب بود یا اصلا بابا اومدنش تشکر میکردم کلی(و خیلی هم سخت بود این کار😐)
گاهی اوقات که دوتایی حالمون خیلی خوب بود ب دور از غر غر کردن و طول دادن بحث بهش میگفتم ک دوست دارم ی روز بریم خونه مامانم اینا یا دعوتشون کنیم
کلا همه مردا با محبت نرم میشن همشون رگ خواب دارن و دستت میاد فقط سیاست داشته باش و بدون دعوا راه حل نیست و مطمئن باش ب مرور زمان حل میشه
الانم اگر حتی تماس بگیره و تسلیت بگه و عذر خواهی کنه کافیه بهش اصرار نکن تا بعدا ب مرور زمان خودش بخاد بیاد
الان شوهر من یجوری شده ک همش میاد خونه ما و یعالمه هم تو کارای فنی و تعمیراتی و مالی کمک خانوادم میکنه کاملا هم ب خواست خودش این کارو میکنه در حالی ک قبلا اصلا حتی دعوت میشد حاضر نبود بیاد و خمش میگفت کار دارم
ببخشید طولانی شد خاستم حق مطلب ادا بشه 😬😬😬